سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، خونخواهِ [بحقّ] است و خونخواهی [بحق] را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
وجود دارم...
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||  Atom  ||
بی عنوان

زهرا ::شنبه 87/11/19 ساعت 3:53 عصر

ای عبور ظریف

             بال را معنی کن

                       تا پر هوش من از حسادت بسوزد

 

این آپ طولانیه.  می تونید به هر ... که رسیدید خوندنو قطع کنید اما نظر یادتون نره. در ضمن ممکنه فاصله ی هر ... چند روز باشه پس تناقضم هست.

...

گاهی فکر می کنم می تونم آدم خیلی خوبی باشم.می تونم نیم ساعت زیر بارون منتظر سرویس بمونم و بعد از خدا تشکر کنم که کاری کرد که این نیم ساعتو زیر بارون بگذرونم.می تونم به لطیفه های بی مزه ی شبنم بخندم یا در عین خستگی و خواب آلودگی به جای غلت زدن روی تخت برم پایین و ظرفارو بشورم. می تونم غیر مستقیم از دوستم معذرت بخوام که به داداشش چیز گفتم هر چند تو دلم مطمئن باشم هر چی گفتم راست بوده.می تونم مال آدما دلتنگی کنم. می تونم بدون حتی ذره ای احساس انتقام نزنم تو ذوق دوستم که نظرمو راجع به عطر تازه ش می پرسه. می تونم بخندم،حتی به دختری که همیشه با اخم به من نگاه می کنه یا برای یه پسر دعا کنم هر چند شک داشته باشم خدا برام گناه می نویسه یانه.

...

چرا همه چیز یه دفعه این طور میشه؟چرا من فرق دارم؟ چرا با خود واقعیم فرق دارم؟ چرا بعضیا روزی شیش ساعت درس می خونند و من توی هفته پنج ساعت و ربع درس می خونم؟ چرا بعضی آدمای احمق به من حسودی می کنند؟ چرا من به چند تا آدم احمق حسودی می کنم؟ چرا به چنین جوک های بی مزه ای می خندم؟ چرا برام مهم نیست شادمهر آهنگ جدید خونده؟ چرا عکس desktop
 یه پسره؟ چرا بارون تازگیا این طور شده؟ چرا سهراب به من اخم می کنه؟ چرا وقتمو هدر میدم تا به این آهنگای مزخرف گوش بدم؟ چرا با شبنم به هم نمی زنم و خودمو راحت نمی کنم؟ چرا توی زندگی من ردپای چند تا پسره؟ چرا قیافه ی مغرور من تازگیا شبیه آدمای نا امید شده؟ چرا توی مدرسه موهام یه وجب بیرونه؟ چرا جواب معاونو میدم؟ چرا مانتوی تنگ نمی پوشم؟ چرا دلم نمی خواد با خدا حرف بزنم؟ چرا این قدر خودخواهم؟ چرا این قدر پوچم؟ چرا تند می شکنم و گریه می کنم؟ چرا می خوام یکی باشه سرمو بذارم رو شونه ش و گریه کنم؟ چرا اینقدر از همه بدم میاد؟ چرا نمره ی جبرم توی کارنامه میشه پونزده و هفتاد و پنج اون وقت از اون ور میشم نفر دوم (توی آزمون مرات) چرا این قدر می خندم؟چرا دوستام به چشمای عسلی من میگند رنگی؟ چرا یه نفر با مهربونی صدام نمی کنه؟

...

زهرا !!! 

...

خدای من! زهرا دیگه کیه؟ خیلی وقته نمی شناسمش. خیلی وقته ولش کردم. خیلی وقته پشتمو کردم به همه چیز و سرمو می کوبم به دیوار. خیلی وقته خونم آبی شده . خیلی وقته چشم بسته می رم وسط خیابون. خیلی وقته احساس می کنم راحت می تونم به متلک یه پسر بخندم. خیلی وقته خم ابروهام بیشتر شده. خیلی وقته خودمو جای مخاطب آهنگای محسن یگانه می بینم. خیلی وقته به عشق می خندم و به خاطرش تو دلم گریه می کنم. خیلی وقته موقع استرس گرفتن دستم می لرزه. خیلی وقته قلبم توی فضا شناوره.

...



  • :
  • یادگاری()


    نوشته های من

    بازهم
    و باز هم
    باز هم
    بی عنوان
    [عناوین آرشیوشده]

    این من هستم!
    وجود دارم...
    زهرا
    من یه دختر پونزده ساله ی تنهام. اولین بار وقتی چهارده سالم بود فهمیدم تولدم یازده اردیبهشته نه دوازدهم. همون موقع فهمیدم چهارده سال دلیل مزخرفی برای دوست داشتن عدد 12 داشتم. داستان می نویسم. بعضی وقتا شعر هم میگم. یه زمانی شاگرد اول کلاس بودم اما حالا... خواهشا نظر یادتون نره راستی من آن نمیشم اما خب ایمیلامو چک می کنم
    Link to Us!

    وجود دارم...

    Hit
    مجوع بازدیدها: 3401 بازدید

    امروز: 2 بازدید

    دیروز: 0 بازدید

    روزها...


    یادداشت های من در پانزده سالگی
    دی 1387

    links
    پاتوق
    محمدرضا(...)

    Submit mail